سلاااام دوستان
امشب خیلی یهویی قرار شد ک هفته دیگه برم یزد
اخه معصومه قرار بود برا کار عملیش بره یزد بعد من بش گفتم هر وقت خواست بره خبری به من بده تا منم باهاش باشم
بعد از طرفی هم فصل یک و دو رو برم نشون استاد بدم و ازونورم ببینم برنامه کارگاهم چجوری میشه برم تهران و بعد اومدم اجرا کنم
وویی یکم استرسی شدم الان
حس میکنم خیلی کار هست بعد هرچی هم به اجرا نزدیکتر میشم یکم دلهره ام بیشتر میشه
راسی گفتم ک با استاد کارهای نقش برجسته صحبت کردم میخوام پیشرفته یاد بگیرم بعد گفتم اگ بشه زمانشو من مشخص کنم
اخه میدونین میخوام همون موقع ک برا مدرک درمانگری میرم تهران همون موقع کلاس هم برم یه باره برگردم
اگ بتونم داییمو همراه خودم بکشونم خیلی خوب میشه
حالا خدا بزرگ خودش ردیف میکنه برام
چقدم مث لات ها گفتم دقت کردین! خخ
رفقا دعا کنین کارام خوب پیش بره
شب بخیر
درباره این سایت